عشـــــــق و جنــــــــون

عـکسهای بی نظیر وجذاب

 

ماهي جون آبي دريا رو فراموش نکني 

قصه ي آبي موجا رو فراموش نکني

نکنه دلت بگيره بشکني مثل حباب   

ببره دنيا رو آب بسپاري چشماتو به خواب 

ماهي جون تنگ بلور قصر بلور نيست مي دوني

مي توني بشکني اين تنگ بلو ر و مي توني

شب اين تنگ بلور نقره ي ماه و کم داره      

چشماي آبي تو هميشه رنگ غم داره

پشت اون کوه بلند درياي آزاد ماهي جون 

چشم به راه تن همه ماهي هاي آزاد ماهي جون 

باله تو تکون بده  نفس بکش  شنا بکن

بشکن اين شيشه رو با سر خودتو رها بکن

ماهي جون تنگ بلور قصر بلور نيست مي دوني

مي توني بشکني اين تنگ بلور و مي توني


نوشته شده در چهار شنبه 27 ارديبهشت 1391برچسب:ماهی,ماهی جون,شعر,شعر ماهی جون,ماهی تنگ,تنگ ماهی,اشعار زیبا,شعرهای ناب,ساعت 23:55بدست مینا| |

         

 


ادامه مطلب

 

پروردگارا

            

داده هایت ، نداده هایت و گرفته هایت را شکر می گویم

                           

چون داده هایت نعمت ، نداده هایت حکمت و گرفته هایت امتحان است.

یادم باشد حرفی نزنم که به کسی بر بخورد
نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد
خطی ننویسم که آزار دهد کسی را
که تنها دل من ؛ دل نیست

 



ادامه مطلب

مردی مقابل گل فروشی ايستاد.او می خواست دسته گلی برای مادرش که در شهر ديگری

 

بودسفارش دهد تا برايش پست شود .

 

وقتی از گل فروشی خارج شد ٬ دختری را ديد که در کنار درب نشسته بود و گريه می کرد.

 

مرد نزديک دختر رفت و از او پرسيد : دختر خوب چرا گريه می کنی ؟

 

دختر گفت : می خواستم برای مادرم يک شاخه گل بخرم ولی پولم کم است . مرد لبخندی زد و

 

گفت :با من بيا٬ من برای تو يک دسته گل خيلی قشنگ می خرم تا آن را به مادرت بدهی.

 

وقتی از گل فروشی خارج می شدند دختر در حالی که دسته گل را در دستش گرفته بود لبخندی

 

حاکی از خوشحالی و رضايت بر لب داشت. مرد به دختر گفت : می خواهی تو را برسانم ؟

 

دختر گفت نه ، تا قبر مادرم راهی نيست!

 

مرد ديگرنمی توانست چيزی بگويد٬ بغض گلويش را گرفت و دلش شکست. طاقت نياورد٬ به

 

گلفروشی برگشت٬ دسته گل را پس گرفت و ۲۰۰ کيلومتر رانندگی کرد تا خودش آن را به دست

 

مادرش هديه بدهد.

 

شکسپير می گويد: به جای تاج گل بزرگی که پس از مرگم برای تابوتم می آوری، شاخه ای از

 

آن را همين امروز به من هديه کن

 

واسه کي بگم

 

 

 

 

واسه کي بگم تو باشي،خونه ي دلم سفيده مادر عزيزم


 

  

 


ادامه مطلب

  

ای از عشق پاک من هميشه مست ، من تو را آسان نياوردم به دست

من تو را آسان نياوردم به دست

بارها اين کودک احساس من ، زير باران های اشک من نشست

من تو را آسان نياوردم به دست

در دل آتش نشستن ، کارآسانی نبود

راه را بر اشک بستن ، کار آسانی نبود

با غروری هم قد و بالای بام آسمان

بارها در خود شکستن ، کار آسانی نبود

بارها اين دل به جرم عاشقی ، زير سنگينی بار غم شکست

من تو را آسان نياوردم به دست

در به دست آوردنت ، بردباريها شده

بیقراری ها شده ، شب زنده داری ها شده

در به دست آوردنت ، پايداري ها شده

با ظلم و جور روزگار ، سازگاري ها شده

ای از عشق پاک من هميشه مست ، من تو را آسان نياوردم به دست

من تو را آسان نياوردم به دست

بارها اين کودک احساس من ، زير باران های اشک من نشست

من تو را آسان نياوردم به دست


    


ادامه مطلب

 


ادامه مطلب

ما تا کی ؟ باید تا کی این نقشا رو بازی کنم ؟

حالا که راضین همه ، باید تو رو راضی کنم ؟

راستی عجب دنیایه ، کاراش غریبو وارونس

دیوونه کم بود ، خودشم از همه بیشتر دیوونه اس

ببین گلم ، بهشت من ، طاقت شونه هام کمه

عین یاس همسایمون ، شاخه آرزوم خمه

زخم زبون آدما هر ثانیه زیاد تره

همش می گن کجاس ؟ چی شد ؟ تو رو نمی خواد ببره

مادر بزرگ می گفت برو طالعتو یه جا ببین

منم آوردم عکستو ، گفتم تو فالم اینه ، این

همه بهم می خندیدن ، تو هم بودی می خندیدی ؟

کاش خودتو به جای من می ذاشتی و می فهمیدی ... 


صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 12 صفحه بعد

Design By : ashkii341